معنی عرق النسا

لغت نامه دهخدا

عرق النسا

عرق النسا. [ع ِ قُن ْ ن َ] (ع اِ مرکب) نام رگی است که از سرین تا شتالنگ آمده و علت دردی که در رگ مذکور بهم رسد آن را نیز عرق النسا گویند. وبه هندی رانگهن نامند. (غیاث اللغات) (آنندراج). دردی است از دردهای مفاصل. و از مفصل و رگ آغاز شود و به جانب پشت فرودآید به بالای ران و تا زانو امتداد یابد. و بسا باشد تا قوزک پا برسد. و نسا، بفتح نون و قصر الف، رگی باشد مخصوص و آن وریدی است که بر ران کشیده میشود از وحشی تا قوزک پا. پس قیاس بر آن است که بگویند «وجع نسا» لکن بر سبیل عادت به «عرق النسا» تبدیل و مستعمل گردیده است. و تقدیر کلام، درد رگی است که به نسا نامیده شده، پس اضافه ٔ عرق به نسا، بیانیه است. و نیز گویند آنچه از سرین فرودآید سوی پس شتالنگ و انگشت خرد آن را عرق النسا گویند. و نسا نام رگی است. (از کشاف اصطلاحات الفنون) (از اقرب الموارد). صاحب منتهی الارب به نقل از الزجاج گوید، گفتن عرق النسا صحیح نیست زیرا شی ٔ به نفس خود اضافه نگردد. بیماریی که کجوک و قوین و کهنکو نیز گویند. (ناظم الاطباء). آنچه [درد] در سرین به ران فرودآید از سوی پس و تا به شتالنگ و انگشت خردک فرود آید آن را عرق النسا گویند. و نسا نام آن رگی است که از سرین تا شتالنگ و انگشت خردک فرود آمده است. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). سیاتیک. رجوع به سیاتیک شود. || مجازاً، شرم مرد:
مرا عرق النسا آمد به جنبش.
ایرج میرزا.


عرق

عرق. [ع ِ] (اِخ) نام جد ابراهیم بن محمدبن عرق حمصی است که محدث بود. (منتهی الارب).

عرق. [ع ُ رَ] (ع ص) رجل عرق، مرد بسیارخوی. (منتهی الارب). مردی که بسیار عرق کند. (ناظم الاطباء). بسیارعرق. (از اقرب الموارد). عُرَقه. رجوع به عرقه شود.

عرق. [ع ِ] (اِخ) نام پدر عبدالرحمان بن عرق و پسرش محمد است که تابعیان بودند. (از منتهی الارب).

عرق. [ع ِ] (اِخ) کوهی است خرد در راه مکه. (منتهی الارب). گویند کوهی است در راه مکه، که «ذات عرق » از آن مأخوذ است. (از معجم البلدان). و رجوع به عرق (ذات...) شود.


ذات النسا

ذات النسا. [تُن ْن ِ] (اِخ) موضعی بدو منزلی مدینه و نام درختی بدانجا. رجوع به شرح غزوه ٔ انواط در ترجمه ٔ بلعمی شود.

فرهنگ عمید

عرق النسا

از بیماری‌های اعصاب که غالباًً در کمر بروز می‌کند و تا زانو و پا می‌رسد، سیاتیک،


عرق

(زیست‌شناسی) مایعی که از غده‌های زیر پوست بدن تراوش می‌کند و مرکب از آب، نمک، اوره، و مواد دیگر است، خوی، خی،
نوعی نوشیدنی الکلی که از تقطیر شراب انگور، سیب، خرما یا کشمش به‌دست می‌آید،
هر مایعی که از تقطیر جوشاندۀ بعضی گیاهان حاصل شود: عرق بیدمشک، عرق کاسنی،
* عرق دوآتشه: عرقی که دو نوبت تقطیر شده باشد،
* عرق کردن: (مصدر لازم) بیرون آمدن عرق از بدن، خوی کردن،

فرهنگ فارسی هوشیار

عرق النسا

بیماری اعصاب که در کمر بروز میکند و تا زانو و پا هم میرسد


وجع عرق النسا ء

درد کجوک (کجوک عرق النسا ء) کجو کدرد


عرق النسا ء

سرینرگ کجوک از درد کجوک آن که گردد محزون تا دم به دمش الم نکردد افزون (یوسفی طبیب) کهنگو گران خیز است هم چون درد زانو زمین گیر است چون باد کهنگو (محمد سعید اشرف)

حل جدول

عرق النسا

سیاتیک

عصب سیاتیک

فارسی به عربی

عرق

عرق

عربی به فارسی

عرق

راه ابی () , رگه معدن , سنگ طلا , هرچیزشبیه راه ابی , عرق بدن , کارسخت , عرق ریزی , خوی , عرق کردن , عرق , مشقت کشیدن , ورید , سیاهرگ , رگه , حالت , تمایل , روش , رگ دار کردن , رگه دار شدن

معادل ابجد

عرق النسا

512

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری